امروز ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۰۰

اسماعیل زنده است/بازگشت پیکر مطهر سردار شهید اسماعیل لجم اورک پس از ٣٩ سال

jonoobfardanews.ir
روزی که مادر نامش را اسماعیل گذاشت، گویی می دانست که باید زمانی او را در راه خدا قربانی نماید.

در کنار پرورش روح خود در مساجد، با آموزه های دینی، به پرورش جسم خود نیز بر روی تشک های کُشتی و میادین ورزشی اهمیت می داد، آری او کشتی گیر هم بود. روحی بزرگ و بلند در جسمی تنومند و قوی در همان جوانی از او مردی ساخته بود که همواره بر سه محور اخلاق، مردمداری و دیانت زندگی کند و زندگی خود را حول این سه محور بنا نماید، به گونه ای که هرگز پای از اخلاق بیرون ننهد، در زمین همیشه نگاهش به سوی مردم دردمند و نیازمند باشد و در آسمان همواره به جستجوی خدای خویش مشغول باشد. جز این، کسی از شهید چیزی بیاد ندارد.

روزگار از او جوانی جسور و بی باک ساخته بود و مبارزه با ظلم و ستم را هم از همان نوجوانی آغاز کرده بود. قبل از انقلاب در اصفهان با دوستانش، گروهی علیه رژیم پهلوی تشکیل داده بودند و زندگی در خانه تیمی را تجربه می کرد. چند بار توسط ساواک دستگیر می شود که یکبار در همان خانه تیمی بود که دستگیر و راهی زندان می شود و ماه‌ها تحت سخت‌ترین شکنجه ها قرار می گیرد ولی دریغ از گفتن یک کلمه از دوستان و تشکیلاتی که درست کرده بودند.

مدتی پس از آزادی از آخرین دستگیری راهی سربازی می شود و جزء نیروهای مخصوص در هوابرد شیراز آموزش های تکاوری و چتربازی می بیند. در همان زمان سربازی بود که مهمترین رخداد زندگی او رقم خورد. رخدادای که جز مقربان و خاصان درگاه خداوند از آن بهره نبرده اند و او به آن درجه رسید.

در آستانه پیروزی انقلاب شهید اسماعیل با دستور امام خمینی(ره) از پادگان فرار می کند و مدت ها تحت تعقیب می گیرد ولی تا پیروزی انقلاب موفق به دستگیری او نمی شوند. پس از پیروزی انقلاب با تفکری انقلابی به جهاد سازندگی در شهر می اندیشد و گروه تعاونی ۱۸ را با چند نفری در میدان فعلی سپاه راه اندازی می کند. در خلال این کار تولیدی و صنعتی، اقدام به طراحی و ساخت اسکلت فلزی مسجدجامع ایذه می نماید و یک تنه کار آن را به پایان می رساند، یادگاری ماندگار از خود در شهر برای مومنین بجای گذاشته باشد. گاه تیرآهن های چند متری را بر دوش می گرفت و با پله آنها را  بالا می برد من خود نیز شاهد این ماجرا بودم.

با آغاز جنگ تحمیلی همراه با سایر جوانان شهر عازم جبهه های نبرد می شود، و همواره به عنوان فرمانده نیروها در جبهه حضور می یابد. بعد از مدتی بین دنیا و آخرت استخاره می زند و سوره “حدید” می آید و او یقین می کند که آمدن سوره “حدید”، یعنی ترک کار با آهن.

بعد از آن استخاره، کار و فعالیت در تعاونی ۱۸ را به دوستانش واگذار می کند و خود به استخدام سپاه در می آید و به نقل از برخی دوستان او تنها در آخرین عملیات یعنی خیبر و در روزهای آخر حیاتش لباس سپاه بر تن می کند.

او در عملیات های طریق القدس، آزادی بستان، عملیات بیت المقدس، آزادی خرمشهر، عملیات رمضان، عملیات محرم در منطقه شرحانی، پدافندی منطقه پاسگاه زید در تیپ ۷۲ زرهی محرم و خیبر حماسه آفرینی کرد و در عملیات خیبر  به  عنوان آخرین عملیات، جایی که اسماعیل با خدایش پیمان بسته بود، به قربانگاه رفت و پیشانی خود، سجده گاهی که نقطه ی وصل او با معبود بود، به مسلخ برد.و شد همان که آرزویش را داشت و در روز الست با خدا پیمان بسته بود.

در عملیات خیبر، وقتی عراقی ها با نیروهای زرهی خود حمله کرده بودند و هر لحظه نزدیک تر و نزدیکتر می شدند، فرمان عقب نشینی صادر شده بود. سردار اسماعیل به نیروهای خود گفت که عقب نشینی کنند ولی خودش با آر.پی.جی طول خط را با رجزخوانی های مداوم می دوید. تو گویی می دانست لحظه ی پرواز است، در هر نقطه ای شلیک می کرد تا نیروها فرصت عقب نشینی پیدا کنند. آری همه عقب نشستند و فرمانده اسماعیل همچنان حضور دشمن را به تاخیر می انداخت تا فرصت بیشتری برای نیروهایش فراهم کرده باشد.

در آخرین لحظات تیری به پیشانیش می خورد و همانگونه به شهادت می رسد که در خواب دیده بود.آخرین نفرات او را روی برانکارد می گذارند که به عقب بیاورند ولی نتوانستند و نشد چون او خود، از خدا خواسته بود. او بارها گفته بود که این بدن را کسی نمی تواند موقع شهادت به عقب برگرداند و خودش هم از خدا خواسته بود که بدنش در آن کربلا بماند و محل دفنش میدان رزمش باشد وبی نشان.

او ماند و ماند و آنقدر ماند و سبک شد تا امروز که تربتی به نامش آمده است. او خود از خدا چنین خواسته بود.

اسماعیل زنده است و عند ربهم یرزقون

علی میرزا صالحی

لینک کوتاه خبر:

http://jonoobfardanews.ir/?p=39458

همرسانی کنید:

بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *